جدول جو
جدول جو

معنی دس حلقه - جستجوی لغت در جدول جو

دس حلقه
دستبند زنانه، النگو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرحلقه
تصویر سرحلقه
سرپرست و بزرگ تر یک دسته از مردم، سردسته
فرهنگ فارسی عمید
(سَ حَ قَ / قِ)
سردار جماعت. (آنندراج). پیشوا. رئیس:
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقۀ رندان جهان باش.
حافظ.
گر حلقۀ دام است وگر حلقۀ زنجیر
سرحلقه بغیر از من دیوانه کدام است.
ابوطالب کلیم (از آنندراج).
- سرحلقۀ ده عقل، کنایه از عقل اول. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سر حلقه
تصویر سر حلقه
رئیس قوم سردسته. یا سر حلقه ده عقل. عقل اول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحلقه
تصویر سرحلقه
سردسته
فرهنگ لغت هوشیار
((حَ قِ))
یکی از اسباب های ژیمناستیک شامل دو حلقه آویخته از میله ای به ارتفاع 5/5 متر که ورزشکار با گرفتن حلقه ها و آویزان شدن از آن به اجرای حرکات نمایشی می پردازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر حلقه
تصویر سر حلقه
((~. حَ قِ))
سر دسته، سرپرست و بزرگتر یک دسته از مردم
فرهنگ فارسی معین
بانی، رکن، سرخیل، رهبر، سردسته، سرکرده، سرگروه، سلسله جنبان، پیشوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دست بند، حلقه ی دست
فرهنگ گویش مازندرانی
پارچه ای که برای گرفتن ظرف داغ به کار می رود
فرهنگ گویش مازندرانی
چیدن مخروطی شکل دسته های گندم
فرهنگ گویش مازندرانی
کف دست، دسترس
فرهنگ گویش مازندرانی
النگو دست بند
فرهنگ گویش مازندرانی